دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

تنهاترین سردار

وقتی پیش نویس این متن به پایان رسید، قبل از ویرایش آن، کمی دلمرده و دلچرکین بودم از این فکر که یکباره به مغزم خطور کرد. اینکه در این متن هم شاید مثل خیلی های مشابه، نویسنده مثلاً به قصد دفاع از صلح امام حسن، ابتدا صلح ایشان را برسرشان می کوبد و سپس برای خودنمایی شروع به دفاع کردن می کند که این ذهنیت علاوه بر اینکه به خواننده منتقل خواهد شد، روشنگرانه و خیرخواهانه و به قول آقایان شیعه پسند نیست. لذا ترجیح دادم در ابتدا سر راست عرض کنم که صلح امام حسن هیچ نیازی به دفاع اینجانب که نه تاریخدان و محقق هستم و نه یک امام شناس، ندارد و این نوشته صرفاً بیان خاطره ایست که این حقیر در ادامه همان را تحلیل کرده ام.


یک سال دیگر سالروز شهادت امام حسن مجتبی آمد و فرصتی مغتنم شد تا خاطره ای شاید برای اولین بار از این روز مربوط به سالها پیش وقتی در دانشگاه شهید باهنر کرمان تحصیل می کردم، نقل کنم.

روزهایی که سریال تنهاترین سردار به تازگی از تلویزیون پخش شده و پایان یافته بود، در حالیکه در مقایسه با سریال امام علی (ع) ببینده ای نداشت. البته بنده این سریال را به تمام و کمال دنبال می کردم. القصه هدفم از بیان این خاطره اشاره ای بود به آن قسمت از سخنان واعظی که در مسجد دانشگاه سخنرانی می کرد. جایی که در نمایش مظلومیت امام حسن کلام را به اینجا رساند: «ایشان آنقدر در بین شیعیان مهجور بود که حتی سریالش هم تماشاگری نداشت.»  در نگاه اول این حرف برایم چندان منطقی و جالب نبود، زیرا دلیل اصلی این مساله ساختار فنی به مراتب ضعیفتر این سریال نسبت به سریال امام علی بیان شده بود. اما وقتی بیشتر فکر کردم و هنوز گاهی فکر می کنم می بینم داستان امامت ایشان برای بازگو کردن و دهان به دهان چرخیدن در طول تاریخ و حتی به نگارش در آمدن، و امروزه به صورت هنری و سینمایی مجسم شدن، علیرغم پیچیدگی های زیادی که دارد، بار دراماتیکی هم ابداً ندارد. درامی که بتوان به کمک آن فیلمی سینمایی و یا سریالی ساخت که بیننده را پایبند کند که با قصه درگیر شود و شرایط آن زمان را تا حدودی درک کند و نتیجتاً اینکه به یک فهم درست تاریخی از امامش برسد.

نتیجه اینکه دوران کوتاه و چند ماهه خلافت امام حسن مجتبی (ع) و در بازه ای وسیع تر دوران امامت 9 ساله ایشان از شهادت امام علی (ع) تا مسموم شدن خود ایشان، برخلاف زندگی امام علی (ع) و یا قیام امام حسین(ع) که تاریخ روشن و برجسته و پایانی سرخ دارند، ( و از این جهت عموماً قابل فهم و قابل ثبت شدن در اذهان مردم می باشد) آنچنان پوشیده در حوادثی شده بود که حافظه تاریخی عموم مردم توانایی درک و تحلیل آن را کمتر خواهد داشت و قطعاً دور از انتظار نیست که هنر سینما هم در بازسازی تمامی ابعاد ماجرا عقیم بماند. اگرچه انتظار می رفت تلویزیون و کارگردانی این سریال بهتر از این نمایش ظاهر می شدند و سلیقه بیشتری به خرج می دادند، که متاسفانه اینچنین نبود.

مع هذا استراتژی که در نهایت سرعت عمل و ذکاوت از سوی امام اجرا شد و با وجود همه تلاش های امام علی (ع) تا پایان حیاتشان مبنی بر جمع آوری سپاه برای جنگ با حکومت معاویه، که به سرانجام نرسید و بعد از ایشان در دوران خلافت هفت ماهه امام حسن (ع) نیز که در راس برنامه سیاسی ایشان قرار گرفت و تا شکل گیری اردوگاه نظامی پیش رفت و یکباره به صلح به اصطلاح سازشکارانه منجر شد؛  مساله بحث برانگیزی بود که علاوه بر به انزوا کشاندن چهره هزار و چهارصد ساله این امام همام به دلیل انفعال ظاهریش، هنوز ارزش و اهمیتش برای همگان قابل فهم نیست. طرحی که از آن با عنوان «شفقت قهرمانانه» یاد می شود.

در تاکسی

سوار تاکسی شدم تا سر خیابان جمال زاده پیاده بشم؛ برای ناهار آش بخورم و برم دنبال زندگیم. راننده پسر جوانی بود با ظاهر معمولی. من صندلی جلو نشستم و یک زن میانسال هم صندلی عقب نشسته بود.

زن : بعضی از مشتریام میگن چرا انقد گرونه. میگم بابا یه ذره انصاف داشته باشین. این کار تمام وقت منو صبح تا شب می گیره. شما خودتونو بذارین جای من. خداییش خانم شما حاضره هر شب تا اونوقت شب بیدار بمونه ساندویچ کوکو سبزی و خوراک مرغ و کتلت و اینجور چیزا درست کنه ؟ آخه هزارتومن دو تومن هم پوله این روزا؟ انصافم خوب چیزیه !

راننده : نه بابا ! زنهای الان که از این کارها نمی کنن. نمونه اش خانم خود بنده. فقط بلده به ناخن هاش و این جور چیزا برسه ! حالا خداییش یه ناهار و شامی درست می کنه واسه ما. ولی همش دنبال کارای خودشه... زن نمی گرفتیم راحت تر بودیم !

زن : خدا واسه تون حفظش کنه . همه دخترای حالا همین طورین ...(چند ثانیه سکوت می کند)... دنیای خدا این جوریه دیگه؛ هیچی سر جاش نیست !

من سرم رو داخل یقه کتم فرو می برم و به گلهای کنار پیاده رو خیره می شوم.